برای عسلامون

خاطرات این مدت و برگشت سریع بابایی

سلام. طبق معمول قبلنا که بابایی تو راه تهرانه و من اومدم اینجا که اتفاقات این روزا رو بنویسم.  از برگشت قبلی بابا حامد دو سه هفته ای بیشتر نگذشته بود که مجبور شد که دوباره برگرده پیش ما. قضیه این بود که بابایی برای هیئت علمی یه دانشگاه دعوت به مصاحبه شد و همین شد که با وجود مشغله های زیادش مجبور شد که دوباره برگردن  که البته برامون بد نشد    خلاصه بعد از یه هفته پرمشغله بابایی رفت مصاحبه. هفته بعدش( 2 آذر ) من امتحان تافل داشتم و همین شد که دوباره یه مسافرت یک روزه به اتفاق بابایی و عزیز جون بریم. برخلاف تصورمون توی راه، هوا کاملا بارونی و مه آلود بود اما خوشبختانه با رانندگی عالی باباتون  به سلامتی رفتیم و برگش...
15 آذر 1392
1